هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیر آن بر روح و جان خود سخن می‌گوید. او از شکستن زهد و ریاضت خود در برابر عشق الهی، از دست دادن دل به عشق، و از رهایی از وجود مادی و رسیدن به حقیقت وجودی سخن می‌گوید. شاعر از نومیدی در یافتن گوهر عشق در دریای عشق و از ضرورت رهایی از حجاب هستی مادی برای رسیدن به حقیقت عشق الهی صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۴

در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست

چون مرا می‌دید دل برخاسته
دل ز من بربود و درجانم نشست

خنجر خون‌ریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست

آتش عشقش ز غیرت بر دلم
تاختن آورد همچون شیر مست

بانگ بر من زد که ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بت‌پرست

گر سر هستی ما داری تمام
در ره ما نیست گردان هرچه هست

هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رست

می‌ندانی کز چه ماندی در حجاب
پردهٔ هستی تو ره بر تو بست

مرغ دل چون واقف اسرار گشت
می‌طپید از شوق چون ماهی بشست

بر امید این گهر در بحر عشق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست

آخر این نومیدی ای عطار چیست
تو نه ای مردانه همتای تو هست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.