۲۳۶ بار خوانده شده

بخش ۱۴ - رجوع به داستان گرگ و خر و ذلت عاقبت طمع کاری

ناگهان گرگی ز گرد ره رسید
اندر آن صحرا خری افتاده دید

نعره ی شادی برآورد از جگر
کی دو دیده طالع میمون نگر

کوکبت اکنون برآمد از وبال
آمد اینک روزی پاک حلال

شاد زی ای بخت میمون شاد زی
از تهی دستی کنون آزادزی

هم از این خر میخور و هم مایه کن
دورش از چشم بد همسایه کن

آمد از حرص و شره نزدیک خر
کرده دندان تیز و خواهش تیزتر

دیده بگشاد آن خر و دیدش ز دور
بر سر او گشت بر پا نفخ صور

دید بر بالین خود گرگی کهن
دید مرگ خود به چشم خویشتن

گفت با خود تا بود جان در بدن
بایدم خود را رهانیدن به فن

چونکه مردم هرکه درد گو بدر
ارث ما را هرکه خواهد گو ببر

تن که باشد خاک راهی عاقبت
زنده کو باشد بود زان منفعت

گو نباشد تن چو تن را جان نماند
گو نماند تخت چون سلطان نماند

جان چو از تن رفت گو تن خاک شو
خاک چون شد خاک آن بر باد رو

قیمت کالای تن از جان بود
آسیای تن ز جان گردان بود

پس سلامی کرد و گفت ای پیر وحش
از کرم بر این تن لاغر ببخش

تا مرا در تن بود این نیم جان
رحمتی فرما و مشکن استخوان

گرچه من درکار و بار مردنم
ماهی افتاده اندر برزنم

لیک دارم جان و جان شیرین بود
گرچه جان این خر مسکین بود

بگذر از این مشت پشم و استخوان
زر خالص در عوض از من ستان

صاحب من بود صاحب مکنتی
مکنت بسیار و وافر نعمتی

بر من از رحمت نظرها داشتی
چون خر عیسی مرا پنداشتی

آخورم از سنگ مرمر ساختی
جای من از خار و خس پرداختی

کردیم پالان پرند رنگ رنگ
تو بره کردی ز دیبای فرنگ

نعل کردی از زر خالص مرا
حاضر اینک نعل زر بر دست و پا

نعلها برکن ز دست و پای من
بگذر از جسم هلال آسای من

نعلها از سم این بیچاره خر
برکن و از قیمتش صد خر بخر

چون شنید آن گرگ این راز آن ستور
دیده ی داناییش گردید کور

آری آری از طمعها ای پسر
چشمها و گوشها کور است و کر

پس زبانهای سخن سنج و دراز
لال والکن گشته اند از حرص و آز

از طمع شد پاره دامان ورع
ای دو صد لعنت بر این حرص و طمع

ای بسا تاج از طمع معجر شده
ای چه مردانی ز زن کمتر شده

ای بسا درنده گرگ کهنه کار
از طمع لاغر خری را شد شکار

آنکه مردان را درآورده به بند
آنکه گردان را کشیده درکمند

دیدمش آبستن فوجی لوند
از طمع گشته زبون خیره چند

شیر نر گردد چو روبه از طمع
من طمع ذل و عز من قنع

ماده گردند از طمع شیران نر
از طمع چیزی نمی بینم بتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳ - مناجات با قاضی الحاجات
گوهر بعدی:بخش ۱۵ - قصه ی کودک و ذلت طماع از طمع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.