۲۲۰ بار خوانده شده

بخش ۵۶ - شرح حدیث قدسی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف

خواست تا گردد عیان و آشکار
سر زند خورشید در دیجورتار

چیست خورشید ای که خاکم بر دهن
ای زبانم کوته و لال از سخن

این زبان بی ادب ببریده باد
وین دهان بیحیا دریده باد

آفرید این خلق نامعدود را
جدولی ببرید بحر جود را

روزنی بر بارگاه نور زد
ذره ای زان نور بر این طور زد

گشت از آن خلق بی پایان پدید
کل یوم و هوفی خلق جدید

سینه هاشان را دل آگاه داد
در دبستان خردشان راه داد

همچنین آن نقشهای بیحساب
سربسر بودند پنهان در حجاب

جملگی عاشق ظهور خویش را
در طلب مرآت نور خویش را

خواست تا رزاقیش گردد عیان
آفرید آن طایفه محتاج نان

تا رسد از قهر جانسوزش خبر
کفر و اهریمن برآوردند سر

خواست تا غفاریش گردد پدید
اهل جرم و معصیت را آفرید

ای گنه کاران کنون با صد امید
خانه ی غفاریش را در زنید

هم عطوفست و رؤوفست و کریم
هم عفو و هم غفور و هم رحیم

واهب و حنان و منان است او
صاحب لطف است و رحمن است او

جمله اینها عاصیان را طالبند
طالبند و سوی ایشان مایلند

هریکی گویند هر شام و سحر
یا عصاة انی لکم نعم المفر

اهربوا یا ایها العاصون الی
لاتخافوا جرمکم طراعلی

ای گروه مجرمان رو سیاه
ای گنه کاران با صد دود آه

چونکه ایشان مر شما را یاورند
غمگساران شفاعت گسترند

راه نومیدی گرفتن بس خطاست
بلکه انکار صفتهای خداست

می کنی با نعمتهای بیکران
با قیاس آن نعوت بیکران

بحر بی پایان کجا و قطره ای
نیر اعظم کجا و ذره ای

بحر و خورشید از پی فهم شماست
ورنه این تمثیلها عین خطاست

پیش آن بحر کران پیچ پیچ
جمله ی کون و مکان هیچ است هیچ

با چنین دریای عفو بیکران
کش نه آغازی نه انجامی توان

کفر باشد ناامیدی ای مهان
گرچه باشد چون صفایی جرمتان

من نیم نومید از آن بحر کرم
ای هزاران خاک عالم بر سرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۵ - مرد عارفی که شنید مکالمه ی زن را با شوهر
گوهر بعدی:بخش ۵۷ - تتمه حکایت مرد عارف با زن خود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.