هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دلبستگی شدید به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که دلش از عشق معشوق خون شده و هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید و تأکید میکند که در عشق او، هیچ چیز دیگری ارزش ندارد، حتی دین و کفر. او عشق را بالاتر از همه چیز میداند و معتقد است که در عالم عشق، تنها کافری و سیاهرویی معتبر است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم دینی و کفر در قالب شعر ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱۲
دل خون شد از توام خبر نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
زر میخواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست
مینتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست
در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفتهتر نیست
پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست
دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذرهای اثر نیست
کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست
کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست
جز کافری و سیاهرویی
در عالم عشق معتبر نیست
خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست
هر روز مرا دلی دگر نیست
گفتم که دلم به غمزه بردی
گفتا که مرا ازین خبر نیست
زر میخواهی که دل دهی باز
جان هست مرا ولیک زر نیست
مینتوانم سر از تو پیچید
گر هست سر منت وگر نیست
در گلبن آفرینش امروز
از روی تو گل شکفتهتر نیست
پر پرتو روی توست عالم
لیکن چکنم مرا نظر نیست
دین آوردم که نور دین را
بی روی تو ذرهای اثر نیست
کفر آوردم که کافری را
از حلقهٔ زلف تو گذر نیست
کفر است قلاوز ره عشق
در عشق تو کفر مختصر نیست
جز کافری و سیاهرویی
در عالم عشق معتبر نیست
خاکش بر سر که همچو عطار
در کوی تو همچو خاک در نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.