هوش مصنوعی:
این متن عرفانی به توصیف ذات بینشان و بیمثال خداوند میپردازد و بیان میکند که او فراتر از درک و تصور انسان است. متن تأکید دارد که عقل و وهم قادر به درک حقیقت ذات الهی نیستند، اما قلبها از انوار او روشن میشوند. همچنین، اشارهای به ناتوانی بشر در توصیف کامل خداوند دارد و توصیه میکند که در برابر عظمت او سکوت پیشه کنیم.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسال دشوار است. همچنین، استفاده از اصطلاحات خاص عرفانی و نیاز به پیشینهی ادبی و مذهبی برای درک بهتر متن، آن را برای گروه سنی بالاتر مناسب میسازد.
بخش ۱۱۲ - در بیان آنکه نزد عاقل هرچه هست علامت توحید است و معنی بی نشانی خدا چیست
آنکه او باشد نشان خویشتن
بی نشان کی باشد او ای مؤتمن
اولم یکف بربک، ای سعید
انه کان علی الکل شهید
آنکه باشد گر نشانی ذو خبر
می دهد کی بی نشان باشد دگر
بی نشان است آن شهنشاه الست
معنی آن لیک چیز دیگر است
یعنی او را از اشاره پاکدان
پاک هم از صورت از ادراک دان
وهم را اندر حریمش بار نیست
عقل محرم اندر آن دربار نیست
دیده ها کورند از دیدار او
لیک دلها روشن از انوار او
ای بزرگ آن پادشاه ذوالجلال
خود نشان بی نشان و بی مثال
عالم از او هم پر و هم خالی است
جان از او پرگوهر و اجلالی است
دیده ها بینا از او و کور از او
سینه ها سینا صفت پرنور از او
آسمان از بیم جودش یک حباب
ذره ای از عکس نورش آفتاب
این سخن بگذار کاین بحر عمیق
کرده سیاحان عالم را غریق
اندرین بیدای ناپیدا کران
یاوه گشته شهسواران جهان
چون به اینجا می رسی خاموش باش
اندرین محفل سراپا گوش باش
از کلام حق ثنای او بجوی
اندرین جا غیر لااحصی مگوی
گو که آن شوریده ی یکتای فرد
در کلیسا شد چه گفت و او چه کرد
بی نشان کی باشد او ای مؤتمن
اولم یکف بربک، ای سعید
انه کان علی الکل شهید
آنکه باشد گر نشانی ذو خبر
می دهد کی بی نشان باشد دگر
بی نشان است آن شهنشاه الست
معنی آن لیک چیز دیگر است
یعنی او را از اشاره پاکدان
پاک هم از صورت از ادراک دان
وهم را اندر حریمش بار نیست
عقل محرم اندر آن دربار نیست
دیده ها کورند از دیدار او
لیک دلها روشن از انوار او
ای بزرگ آن پادشاه ذوالجلال
خود نشان بی نشان و بی مثال
عالم از او هم پر و هم خالی است
جان از او پرگوهر و اجلالی است
دیده ها بینا از او و کور از او
سینه ها سینا صفت پرنور از او
آسمان از بیم جودش یک حباب
ذره ای از عکس نورش آفتاب
این سخن بگذار کاین بحر عمیق
کرده سیاحان عالم را غریق
اندرین بیدای ناپیدا کران
یاوه گشته شهسواران جهان
چون به اینجا می رسی خاموش باش
اندرین محفل سراپا گوش باش
از کلام حق ثنای او بجوی
اندرین جا غیر لااحصی مگوی
گو که آن شوریده ی یکتای فرد
در کلیسا شد چه گفت و او چه کرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۱ - حکایت شوریده ای که به کلیسای نصاری رفت
گوهر بعدی:بخش ۱۱۳ - تتمه حکایت آن مرد شوریده حال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.