۱۵۹ بار خوانده شده

بخش ۱۵۴ - حکایت ماه که دنباله خورشید را گرفته

آن یکی با ماه آمد در جدال
کی تو شمع بزم گردون ماه و سال

ای سپه سالار بزم اختوران
ای تمام اختورانت چاکران

ای چراغ خلوت اهل یقین
ای زمان را مشعل افروز زمین

از تو شبها یکجهانی روشنست
صفحه ی خضرا و غبرا گلشن است

از تو امر خلق عالم منتظم
از تو باشد مبتدا و مختتم

از چه در دنبال خور افتاده ای
چون کمان سر بر خطش بنهاده ای

از چه افتادستی او را در عقب
میر روز است او تویی سلطان شب

آن اگر در روز نورافشان بود
عالم از نور تو شب رخشان بود

از چه چون عباس دوسی نزدودی
گاه از پیشش روی گاهی ز پی

پیش او گه در خمی گه راستی
در فزونی گاه گه در کاستی

از چه گشتی پیش او کمتر رهی
آق سنقر گه قراسنقر گهی

داد پاسخ مه به آن اندرزگو
باد بر سلطانی من صد تفو

گر نباشد فیض خورشید علا
طعنه بر من می زدی نور سها

گر نیفکندی به من او سایه ای
غیر تاریکی نبودم پایه ای

نظم عالم از نظام نور اوست
چشم خفاشان ولیکن کور اوست

گر شبی با او مقابل خواستم
روزگاری از خجالت کاستم

گر نه این پرتو به من انداختی
کس مرا در آسمان نشناختی

من چه دارم جز سیه رویی دگر
رو خدا را ناصح از من درگذر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵۳ - در بیان آیه ی الله نورالسموات والارض و اشاره به مقام ولایت امیرمؤمنان
گوهر بعدی:بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.