هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و معنوی به بیان ویژگیهای یک شخصیت پاک و الهی میپردازد که مانند خورشید پنهان در پشت ابر یا شمشیر در نیام است. او پس از گذراندن آزمایشهای سخت، پاک و بیعیب شناخته میشود و نور وجودش جهان را روشن میکند. این متن همچنین به موضوع دوستی حقیقی و شناخت ذات از عرض اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا، مناسب سنین بالاتر است.
بخش ۲۰۲ - رجوع به حکایت ابراهیم خلیل و اسماعیل ع
تا عیان گردد سر پنهان تو
پرتو اندازد به عالم جان تو
یا شود آن مغز خوش پیدا ز پوست
تا شناسد خلق بیگانه ز دوست
تا شناسد هریکی ذات از عرض
فربهی را واشناسد از مرض
خود همی دانست آن سلطان غیب
پاکی آن پاکزاد از شک و ریب
پاک می دانستش از هر غل و غش
صاف می دانستش و زیبا و خوش
غیر مهرش را به جانش راه نیست
ره کلف را در رخ این ماه نیست
آن یکی ماه است و ماه بی کلف
آن بود خورشید در برج شرف
آن یکی دریا بی پهناستی
قطره هایش لؤلؤ لالاستی
هفت دریا پیش آن دریا نمی
روح قدسی در لباس آدمی
بود خورشیدی ولیکن از غمام
بود شمشیری ولیکن در نیام
خواست تا بر عالمی پیدا شود
نور او بر عالمی رخشا شود
دوستان را دوستی آرد به یاد
زامتحان بر وی دری از تو گشاد
کرده بودش امتحانها پیش ازین
خواست لیکن ابتلایی بس متین
نور او در کوره های تابناک
رفته و بیرون شده زیبا و پاک
نقش او را اندر آتش برده بود
صافش از آتش برون آورده بود
باز او را امتحان تازه خواست
در جهان او را بلند آوازه خواست
زر او را برد در آتش نخست
چونکه از آتش برون آمد درست
برد او را زیر دستان بلا
سکه دولت بر او زد برملا
سکه زد او را به نام خویشتن
کرد سرشارش ز جام خویشتن
پرتو اندازد به عالم جان تو
یا شود آن مغز خوش پیدا ز پوست
تا شناسد خلق بیگانه ز دوست
تا شناسد هریکی ذات از عرض
فربهی را واشناسد از مرض
خود همی دانست آن سلطان غیب
پاکی آن پاکزاد از شک و ریب
پاک می دانستش از هر غل و غش
صاف می دانستش و زیبا و خوش
غیر مهرش را به جانش راه نیست
ره کلف را در رخ این ماه نیست
آن یکی ماه است و ماه بی کلف
آن بود خورشید در برج شرف
آن یکی دریا بی پهناستی
قطره هایش لؤلؤ لالاستی
هفت دریا پیش آن دریا نمی
روح قدسی در لباس آدمی
بود خورشیدی ولیکن از غمام
بود شمشیری ولیکن در نیام
خواست تا بر عالمی پیدا شود
نور او بر عالمی رخشا شود
دوستان را دوستی آرد به یاد
زامتحان بر وی دری از تو گشاد
کرده بودش امتحانها پیش ازین
خواست لیکن ابتلایی بس متین
نور او در کوره های تابناک
رفته و بیرون شده زیبا و پاک
نقش او را اندر آتش برده بود
صافش از آتش برون آورده بود
باز او را امتحان تازه خواست
در جهان او را بلند آوازه خواست
زر او را برد در آتش نخست
چونکه از آتش برون آمد درست
برد او را زیر دستان بلا
سکه دولت بر او زد برملا
سکه زد او را به نام خویشتن
کرد سرشارش ز جام خویشتن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۰۱ - قربانی نمودن خلیل الرحمن ع فرزند خود اسماعیل ع را
گوهر بعدی:بخش ۲۰۳ - خواب دیدن ابراهیم ع که اسماعیل را قربان کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.