۱۶۴ بار خوانده شده

بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن

هرکسی بستاند از تو بهر خویش
عاقبت نی سبلتت ماند نه ریش

بود مردی پیش از این عهدی بعید
نیم ریش آن سیه نیمی سفید

داشت در خانه دو زن پیر و جوان
مرد روزی بود ازین روزی از آن

چون رسیدی نوبت برنا صنم
سر به دامانش نهادی بهر لم

چون شدی از خواب خوش بیهوش و مست
برگرفتی موی کن خاتون بدست

یک به یک هر موی اسپید و کبود
کندی از ریش و سبیل خواجه زود

تا چو بیند خواجه ریش خود سیاه
بر رخ آن یک میندازد نگاه

چون ببیند خود جوان و شیرگیر
لاجرم بگریزد از آن یار پیر

گفته اند از پیش پیران جهان
در نگیرد صحبت پیر و جوان

چونکه گشتی نوبت آن پیره زال
سر بدامانش نهادی با دلال

چون شدی در خواب سرخوش پیرزن
بهر مو کندن گرفتی موی کن

کردی اندر سبلت و ریشش نگاه
هرچه دیدی اندران موی سیاه

یک به یک کندی نگار پشت گنگ
تا نماید شوی او را آب و رنگ

موی او باشد سپید و آن جوان
زو گریزد هم نفور آرد از آن

خواجه را هم دل شود زین روی سرد
آن عجوزه ماند و آن خواجه فرد

روزگاری آن دو یار مهربان
می ربودندی سبیل و ریش آن

خواجه را نی ریش ماند و نه سبال
امردی شد از پس پنجاه سال

چون فقیری کاندرین عهد زبون
شد اسیر اهل این دنیای دون

این رباید دین و آن دنیای او
این برد امروز و آن فردای او

آن یکی بستاند از وی آب رو
آن ز بهر مال او در جستجو

آن نشیند نزد او گاه نماز
سر کند افسانه ی دور و دراز

آن نهد بر دوش او بار گران
آن بدزدد بار او را در دکان

آن یکی بیهوده ای افسانه خوان
پیش او بیهوده گوید داستان

من چه کردم دی چها کردم پریر
من چه گفتم با امیر و با وزیر

دوش اندر مطبخ ما آش بود
آش ما پرقند آش ماش بود

پار رفتم من به بغداد و حلب
من چه زحمتها کشیدم در طلب

آن فلان کوتاه باشد آن بلند
زین بی زور است و خالد زورمند

روز کارش را چنین افسانه ها
می رباید حبذا بیگانه ها

خوبهای نیک و کالای هنر
می ربایند آنچه باشد سربسر

همنشینی با بدانت بد کند
صحبت کافر تورا مرتد کند

گر به گلشن بگذری گل آوری
لاله و ریحان و سنبل آوری

ور به گلخن ساعتی منزل کنی
روده و خاکستری حاصل کنی

گر به عطاران نشینی ای عمو
جامه ات گردد معطر مو به مو

ور روی در دکه انگشت گر
جز سیه رو نایی از آنجا بدر

صد زبان گر باشدم اندر دهن
تا قیامت هم بگویم من سخن

من نخواهم گفت غیر از این دگر
الحذر از صحبت بد الحذر

بس بود اینت نگهدار و برو
باقی حال ذبیح الله شنو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۰۵ - حکایت مرد روستایی ساده که تخم منار کاشت
گوهر بعدی:بخش ۲۰۷ - بقیه حال حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل ذبیح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.