هوش مصنوعی: این شعر به بهار و جوانی اشاره دارد و از گذراندن وقت با شراب و عشق سخن می‌گوید. شاعر عشق و جنون را برتر از عقل و زهد می‌داند و از درد فراق و انتظار وصال می‌نالد. او همچنین از ناامیدی در عشق و بی‌رواج بودن آن در دیار خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عشق، شراب، و جنون است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر مناسب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم فلسفی و عرفانی موجود در شعر نیاز به درک و بلوغ فکری بیشتری دارد.

شمارهٔ ۱۷

شد جوان دوران و سر زد سبزه و آمد بهار
وقت غم بگذشت ساقی خیز و ساغر را بیار

شیوه ی دین داری و عقل است یاران را قرین
می کشی و عشق بازی و جنون ما را شعار

عاشقان و کوی یار و میکده نعم المقر
زاهدان و خانقاه و مدرسه بئس القرار

دست ما و دامن ساقی الی یوم النشور
پای ما و گوشه ی میخانه تا روز شمار

وصل لیلایت هوس باشد، جنون را پیشه کن
عاقلان را بر سر کوی محبت نیست بار

شد به محمل آن شه محمل نشین، داد از فراق
وعده ی ایام وصلم داد، آه از انتظار

جانم از تن می رود، ای کاروان آهسته ران
دل ز دستم شد، خدا را ساربان محمل بدار

من ز بخت خویش دانم آنچه آید بر سرم
شکوه ای ما را نه از یاراست نی از روزگار

مژده ی وصلم چو منصور آید ار روزی، روم
پای کوبان، سر به کف، کف بر دهن تا پای دار

در تن عشاق جانا جان گرانی می کند
پنجه ی عاشق کشی از آستین بیرون بیار

گر به بالینم شبی آیی به پرسش جان من
نیم جانی دارم ار لایق بود سازم نثار

چون در این کشور متاع عشق را نبود رواج
رخت خود باید برون بردن «صفایی» زین دیار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.