۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

ترسم نشده غوره، انگور خزان آید
یا می نشده انگور ماه رمضان آید

زاهد که کند منعم از رفتن میخانه
با ساده رخی هر شب آنجا به نهان آید

گر اشک روانم نیست زآن است که می ترسم
از دل غم او بیرون با اشک روان آید

گردون که دل ما را کرده هدف تیرش
هر تیر که اندازد یکسر به نشان آید

هر شب بت عیاری گوید به برت آیم
آید به برم اما هنگام اذان آید

آن شیخ سیه نامه با جبه و عمامه
از میکده صد بارش راندند و همان آید

کردم طلب از عابد وردی پی دفع غم
گفتا بر ساقی رو کاین کار از آن آید

گاهی بنواز ای جان چون غیر صفایی را
ترسم که ز بیدادت روزی به فغان آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.