هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از نارضایتی خود از محیط خشک و محدود مدرسه و اجتماع پر از نفاق می‌گوید و آرزوی آزادی و رفتن به جایی بی‌قید و بند را دارد. او از دوستان ریاکار شکایت کرده و به تنها بودن و یافتن مکانی آرام اشاره می‌کند. در پایان، شاعر با اشاره به حمله‌ای مردانه، خواستار تغییر و مبارزه با این شرایط است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'نفاق' و 'حمله مردانه' نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

شمارهٔ ۲۷

دم در کش ای ناصح که من، دارم دل دیوانه ای
بگشا لب ای همدم بگو بهر خدا افسانه ای

از شهر جانم سیر شد، کو دشت بی اندازه ای
از خانه تنگ آمد دلم کو گوشه ی ویرانه ای

حرفی نه اندر مدرسه جز لا تسلم یا که لم
نشنیدم آنجا از کسی یک ناله ی مستانه ای

عمری شد از من مدرسه آباد و می خواهم کنون
کفاره ی آن در حرم طرح افکنم میخانه ای

این آشنایان سر به سر گرم نفاقند ای پسر
تنها نشین، باری اگر خواهی بجو بیگانه ای

بگذار تا من رخت خود زینجا به جایی افکنم
کانجا نه گل را بلبلی، نه شمع را پروانه ای

دورت گرفته دوستان، چون دور شیعی ترکمان
خیز ای «صفایی» سویشان یک حمله ی مردانه ای
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.