۲۱۰ بار خوانده شده

فصل نهم - فایده علم اخلاق و برتری آن بر سایر علوم

چون که شناختی که حیات ابد، و سعادت سرمد، از برای انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله، و کسب ملکات ملکیه و صفات قدسیه، و این میسر نمی شود مگر به شناختن رذائل صفات و فضائل ملکات، و تمیز نیک و بد آنها از یکدیگر، و دانستن معالجاتی که در علم اخلاق از برای تهذیب نفس مقرر است، معلوم می شود که شرف این علم از سایر علوم برتر، و ثمر و فایده اش بیشتر است.
و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شرافت هر علمی به شرافت موضوع آن است و موضوع این علم، نفس ناطقه انسانیه است، که اشرف انواع کائنات و افضل طوایف ممکنات است، و به واسطه این علم از حضیض مرتبه بهائم به اوج عالم ملائکه عروج می نماید.
بلی، از برای بنی نوع انسان و عرضی است عریض، اول آن فروتر از عالم چهارپایان، و آخرش برتر از اقلیم فرشتگان در حق اولش فرموده: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا» یعنی «نیستند ایشان مگر مانند چهارپایان، بلکه پست رتبه تر و گمراه ترند» و به این جهت می گویند: «یا لیتنی کنت ترابا» یعنی: «کاش که من خاک بودمی» و در شأن آخرش رسیده «لولاک لما خلقت الأفلاک» یعنی «اگر مقصود تو نبودی آسمان ها را خلق نکردمی».

ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری
کز آسمان تو برتر و از خاک کمتری
و به این جهت است که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: «انی و زنت بأمتی فرجحت بهم» یعنی «مرا با تمام امت موازنه نمودند من بر همه راجح آمدم» و این، خود ظاهر و روشن است که این تفاوت و اختلاف در میان افراد این نوع، نه از جهت جسمیت و لواحق آن است، زیرا که همه در این شریک هستند، بلکه به جهت اختلاف در اخلاق و صفات است، و این علم باعث رسیدن به اعلا مراتب آن است و کدام علم، اشرف از علمی است که پست ترین موجودات را به اشرف کاینات می رساند؟ و به این جهت، حکمای سلف نام علم را به غیر از «علم اخلاق» حقیقتا اطلاق نمی کردند، و به این سبب آن را «اکسیر اعظم» می نامیدند، و آن را تعلیم خود قرار داده بودند، و اول به شاگردان خود این علم را می آموختند و تحصیل سایر علوم را از برای کسی که تهذیب اخلاق نکرده بی ثمر می دانستند.
آری، همچنان که بدنی که مواد فاسده و «اخلاط ردیه» در آن مجتمع اند، از کثرت غذا بجز فساد اخلاط و زیادتی مرض حاصل نبیند، همچنین نفسی که مجتمع اخلاق ذمیمه و صفات رذیله باشد، از تحصیل علوم بجز شر و فساد ثمری نبیند
و از این روست که بیشتر کسانی که ملبس به لباس علماء گشته اند، و خود را از زمره اهل علم می شمرند، به مراتب حال ایشان از عوام بدتر، و دل ایشان سیاه‌تر است ماه و سال در جمع مال، خواه حرام و خواه حلال، و روز و شب در تحصیل جاه و منصب، و این را ترویج دین و مذهب می دانند با امثال و اقران در مراء و جدال، تا اظهار فضیلت خود بر جمعی از عوام کنند، پای اعتقاد ایشان سست، و اصول عقایدشان نادرست، رسوم شرع و ملت را دور انداخته، و بدعتی چند از برای خود ساخته و پرداخته، و آن را مقتضای حکمت نامیده غافلند از اینکه حکمت، حقیقتا همان است که در شریعت نبویه مقرر فرموده و ندانسته‌اند که علم بدون عمل گمراهی و ضلال، و تعلم بدون طاعت، خسران و وبال است.
همانا قول پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیده اند که «البلاهه ادنی إلی الخلاص من فطانه بتراء» یعنی «ابلهی و نادانی به نجات نزدیکتر است از زیرکی ناقص و ناتمام».
و گویا به گوش ایشان نرسیده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: «قصم ظهری رجلان: عالم متهتک و جاهل متنسک» یعنی «دو نفر پشت مرا شکستند: یکی عالمی که پرده شریعت را درد و به علم خود عمل نکند، و دیگری جاهلی که آداب عبادت را نداند و بدون علم عبادت کند».
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل هشتم - حصول ملکات نفسانیه به تکرار اعمال
گوهر بعدی:فصل دهم - تهذیب اخلاق و ثمره آن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.