۶۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۱

ای بی نشان محض نشان از که جویمت
گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت

تو گم نه‌ای و گمشدهٔ تو منم ولیک
تا یافت یافت می‌نتوان از که جویمت

دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف
من گمشده درین دو میان از که جویمت

پیدا بسی بجستمت اما نیافتم
اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت

چون در رهت یقین و گمانی همی رود
ای برتر از یقین و گمان از که جویمت

در بحر بی نهایت عشقت چو قطره‌ای
گم شد نشان مه به نشان از که جویمت

تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان
بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت

در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد
ای در درون پردهٔ جان از که جویمت

عطار اگرچه یافت به عین یقین تورا
ای بس عیان به عین عیان از که جویمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۶/۲۱ ۱۵:۳۳

توضیح متن را چرا ندارد؟؟؟؟

گوهرین: با سلام و احترام. متاسفانه در حال حاضر توانایی نوشتن شرح و تفسیر بر آثار را نداریم.