هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید. او از رنجها و فداکاریهای خود در راه عشق میگوید و از زیباییها و جذابیتهای معشوق تعریف میکند. شاعر از غمزهها، لعل لب، دندانها و ابروی معشوق به عنوان نمادهای زیبایی و جذابیت یاد میکند و بیان میکند که هیچکس نمیتواند نشانهای از عظمت معشوق ارائه دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۲
چون لعل توام هزار جان داد
بر لعل تو نیم جان توان داد
جان در غم عشق تو میان بست
دل در غمت از میان جان داد
جانم که فلک ز دست او بود
از دست تو تن در امتحان داد
پر نام تو شد جهان و از تو
مینتواند کسی نشان داد
ای بس که رخ چو آتش تو
دل سوخته سر درین جهان داد
پنهان ز رقیب غمزه دوشم
لعل تو به یک شکر زبان داد
امروز چو غمزهات بدانست
تاب از سر زلف تو در آن داد
از غمزهٔ تو کنون نترسم
چون لعل توام به جان امان داد
دندان تو گرچه آب دندانست
هر لقمه که دادم استخوان داد
ابروی تو پشت من کمان کرد
ای ترک تو را که این کمان داد
عطار چو مرغ توست او را
سر نتوانی ز آشیان داد
بر لعل تو نیم جان توان داد
جان در غم عشق تو میان بست
دل در غمت از میان جان داد
جانم که فلک ز دست او بود
از دست تو تن در امتحان داد
پر نام تو شد جهان و از تو
مینتواند کسی نشان داد
ای بس که رخ چو آتش تو
دل سوخته سر درین جهان داد
پنهان ز رقیب غمزه دوشم
لعل تو به یک شکر زبان داد
امروز چو غمزهات بدانست
تاب از سر زلف تو در آن داد
از غمزهٔ تو کنون نترسم
چون لعل توام به جان امان داد
دندان تو گرچه آب دندانست
هر لقمه که دادم استخوان داد
ابروی تو پشت من کمان کرد
ای ترک تو را که این کمان داد
عطار چو مرغ توست او را
سر نتوانی ز آشیان داد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.