۲۱۲ بار خوانده شده

بخش ۹۱ - پند هشتم

ز پند هشتمت گویم کزین پند
برآید اهل دولت را دل از بند

مرو تا جهد داری از پی دل
کزو کس را نیامد کام حاصل

دل از هستی خود یکباره بردار
مشو سرگشته گرد خود چو پرگار

بپوش از مهر دوران چشم و شو شاد
که خوش گفته ست این یک بیت استاد

همه مهری ز نادیدن بکاهد
هر آنچه چش نبیند دل نخواهد

دل از دل بر کن و از دیده هم نیز
که باشد دیده و دل، هر دو یک چیز

ز اول دیده را بر دوز و آنگاه
ز دل بگذر که آسان می شود راه

به تن شو خاک و زن بر دیده ها گرد
که خون از دیده و دل می خورد مرد

گر از جور زمان خواهی رهایی
مکن با دیده و دل آشنایی

که مرد از این و آن سیخ تفیده
گهی بر دل خورد گاهی به دیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۰ - پند هفتم
گوهر بعدی:بخش ۹۲ - پند نهم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.