۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما
از داغ تازه سوخت دل لاله گون ما

آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر
کان سنگدل ببست کمر را به خون ما

ما جز برای خیر بشر دم نمی زنیم
این است یک نمونه ز راز درون ما

در بزم ما سخن ز خداوند و بنده نیست
دون پیش ماست عالی و عالیست دون ما

ما را به سوی وادی دیوانگی کشید
این عشق خیره سر که بود رهنمون ما

ساقی ز بس که ریخت به ساغر شراب تلخ
لبریز کرد کاسه ی صبر و سکون ما

تا روز مرگ از سر ما دست برنداشت
بخت سیاه سوخته ی واژگون ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.