۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

این نیست عرق کز رخ آن ماه جبین ریخت
خورشید فلک رشته ی پروین به زمین ریخت

دیگر مزن از صلح و صفا دم که حوادث
در خرمن ابنای بشر آتش کین ریخت

زهری که ز سرمایه به دم داشت توانگر
در کام فقیران به دم بازپسین ریخت

هر قطره شود بحری و آید به تلاطم
این خون شهیدان که به نزهتگه چین ریخت

از نقشه ی گیتی شودش نام و نشان محو
هر کس که پی محو بشر طرح چنین ریخت

با اشک روان توده ی زحمت کش دنیا
در دامن صد پاره ی خود در ثمین ریخت

هر خاک مصیبت که فلک داشت از این غم
یک جا به سر فرخی خاک نشین ریخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.