هوش مصنوعی: این شعر از فرهاد و شیرین و عشق ناکام فرهاد سخن می‌گوید، که با فداکاری و رنج، یادگاری از خود به جای گذاشت. همچنین، از درد عشق و رنج‌های عاشقانه، و تأثیرات آن بر روح و روان انسان صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه عمیق و تراژیک است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و نمادهای آن دارد.

شمارهٔ ۴۲

عشق بازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت
جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت

یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت
بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت

دیشب آن نامهربان مه آمد و از اشک شوق
آسمان دامنم را پر ز پروین کرد و رفت

پیش از اینها ای مسلمان داشتم دین و دلی
آن بت کافر چنینم بیدل و دین کرد و رفت

تا شود آگه ز حال زار دل، باد صبا
موبه مو گردش در آن گیسوی پرچین کرد و رفت

وای بر آن مردم آزاری که در ده روز عمر
آمد و خود را میان خلق ننگین کرد و رفت

این غزل را تا غزال مشک موی من شنید
آمد و بر فرخی صد گونه تحسین کرد و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.