۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷

با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد
کس ندانست که در پرده چه رازی دارد

بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن
دست کوتاه من امید درازی دارد

گرو آخر ببرد درگه بازی ز حریف
پاکبازی که دل و دیده ی بازی دارد

خواجه گاهی به نگاهی دل ما را ننواخت
تا بگویم نظر بنده نوازی دارد

شمع در ماتم پروانه اگر غمزده نیست
از چه شب تا به سحر سوز و گدازی دارد

خسروی محتشم روی زمین دانی کیست؟
آن گدایی که چو محمود ایازی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.