۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

سر و کار من اگر با تو دل آزار نبود
این همه کار من خون شده دل زار نبود

همه گویند چرا دل به ستمگر دادی
دادم آن روز به او دل که ستم کار نبود

می شدم آلت هر بی سر و پا چون تسبیح
دستگیر من اگر رشته ی زنار نبود

یا به من سنگ نزد هیچ کس از سنگ دلی
یا کسی از دل دیوانه خبردار نبود

همه در پرده ز اسرار سخن ها گفتند
لیک بی پرده کسی واقف اسرار نبود

هر جنایت که بشر می کند از سیم و زر است
کاش از روز ازل درهم و دینار نبود

شحنه و شیخ و شه و شاهد و شیدا همه مست
در همه دیر مغان آدم هشیار نبود

بود اگر جامعه بیدار در این دار خراب
جای سردار سپه جز به سر دار نبود

در نمایشگه این صحنه ی پر بیم و امید
هر چه دیدیم به جز پرده و پندار نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.