۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

هرکس که به دل مهر تو مه پاره ندارد
از هر دو جهان بهره به یکباره ندارد

فریاد ز بیچارگی دل که بناچار
جز آنکه به غم ناله کند چاره ندارد

هم ثابت در عشقم و هم رهرو سیار
افلاک چو من ثابت و سیاره ندارد

دارد دل من گر هوس خفتن در گور
طفل است و بجز عادت گهواره ندارد

با این همه خواری ز چه دارد سرسختی
آن سست وفا گر دل چون خاره ندارد

ریزد غم و افسردگیش از در و دیوار
هر شهر که میخانه و میخواره ندارد

در کیش من آزار دل اهل محبت
جرمیست که آن توبه و کفاره ندارد

با اینهمه دیوانه یکی چون من و مجنون
صحرای جنون از وطن آواره ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.