هوش مصنوعی: این شعر از زبان یک کارگر شوریده‌حال بیان می‌شود که از بی‌عدالتی‌های اجتماعی و استثمار کارگران توسط سرمایه‌داران و ثروتمندان شکایت دارد. شاعر به وضعیت دشوار کارگران، بی‌توجهی ثروتمندان به رنج آن‌ها و پیامدهای احتمالی این ستم اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق اجتماعی و انتقادی موجود در شعر برای درک و تحلیل، به بلوغ فکری و آگاهی اجتماعی نیاز دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۱۳۰

شوریده دل به سینه به عنوان کارگر
شورید و گفت جان من و جان کارگر

شاه و گدا فقیر و غنی کیست آن که نیست
محتاج زرع زارع و مهمان کارگر

سرمایه دار از سر خوان راندش ز جور
با آن که هست ریزه خور خوان کارگر

در خز خزیده خواجه، کجا آیدش به یاد
پای برهنه، پیکر عریان کارگر

با آن که گنج ها برد از دسترنج وی
پامال می کند سر و سامان کارگر

آتش به جان او مزن از باد کبر و عجب
ای آن که همچو آب خوری نان کارگر

ترسم که خانه ات شود ای محتشم خراب
از سیل اشک دیده ی گریان کارگر

یا کاخ رفعت تو بسوزد ز نار قهر
از برق آه سینه ی سوزان کارگر

کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام
رحم آورد به حال پریشان کارگر

ای دل فدای کلبه ی بی سقف بذر کار
وی جان نثار خانه ی ویران کارگر
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.