هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج زندگی در دنیای پر از حوادث سخن می‌گوید. شاعر از شکست‌ها و ناکامی‌های خود می‌نالد و تنها راه نجات را در پناه بردن به خدا می‌داند. او امیدوار است روزی برسد که فقر و نیاز از جامعه رخت بربندد و مردم در آرامش زندگی کنند. شاعر همچنین به هنر و توانایی خود در سرودن غزل اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج زندگی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارد.

شمارهٔ ۱۳۱

فدای سوز دل مطربی که گفت بساز
در این خرابه چو منزل کنی بسوز و بساز

چنان ز سنگ حوادث شکست بال و پرم
که عمرها به دلم ماند حسرت پرواز

کنم بزیر پر خویش سر به صد اندوه
چو مرغ صبح ز شادی برآورد آواز

گره گشا نبود فکر این وکیل و وزیر
مگر تو چاره کنی ای خدای بنده نواز

به پایتخت کیان ای خدا شود روزی؟
که چشم خلق نبیند گدای دست دراز

در این خرابه بهر جا که پای بگذاری
غم است و ناله و فریاد و داد و سوز و گداز

گهر فشانی طوفان گواه طبع من است
که در فنون غزل فرخی کند اعجاز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.