۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸

بس تنگ شد از سختی جان حوصله دل
دل شکوه ز جان می کند و جان گله دل

دل شیفته سلسله موئی است کز افسون
با یک سر مو بسته دو صد سلسله دل

از بادیه عشق حذر کن که در آن دشت
در هر قدمی گمشده صد قافله دل

سر منزل دلدار کجا هست که واماند
از دست غمش پای پر از آبله دل

تا خلوت دل جایگه مهر تو گردید
نبود بخدا یکسر مو فاصله دل

با غیر تو مشغولی و غافل که ز حسرت
نبود بجز از خوردن خون مشغله دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.