۴۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر بدست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می کند دایم بر بنای آزادی

در محیط طوفان زای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان ترا گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.