هوش مصنوعی: این متن به موضوع عرفان و فلسفه‌ی وجودی می‌پردازد و مفاهیمی مانند فنا، بی‌خودی، و حضور در خرابات (نمادی از عالم معنوی) را بررسی می‌کند. شاعر بیان می‌کند که در این راه، تعلقات دنیوی و هویت فردی باید کنار گذاشته شود و تنها با فنا و محو شدن در حقیقت می‌توان به مقصود رسید. همچنین، تأکید می‌کند که در این مسیر، هیچ نشانه‌ای از تفاوت بین شاه و گدا وجود ندارد و همه چیز به یک حقیقت واحد بازمی‌گردد.
رده سنی: 18+ متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و بی‌خودی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۸

عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد
دست به یک درد بی صفا نتوان کرد

چون نه وجود است نه عدم به خرابات
لاجرم این یک از آن جدا نتوان کرد

شاه مباش و گدا مباش که آنجا
هیچ نشان شه و گدا نتوان کرد

گم شدن و بیخودی است راه خرابات
توشهٔ این راه جز فنا نتوان کرد

هر که ز خود محو گشت در بن این دیر
وعدهٔ اثبات او وفا نتوان کرد

سایه که در قرص آفتاب فرو شد
تا به ابد چارهٔ بقا نتوان کرد

لا شو اگر عزم می‌کنی تو به بالا
زانکه چنین عزم جز به لا نتوان کرد

گر قدری عمر بی‌حضور کنی فوت
تا به ابد آن قدر قضا نتوان کرد

خود قدری نیست این قدر که جهان است
ترک جهانی به یک خطا نتوان کرد

گر ز خرابات درد قسم تو آید
تا ابد الابدش دوا نتوان کرد

چون به خرابات حاجت تو حضور است
حاجت تو بی میی روا نتوان کرد

یار عزیز است خاصه یار خرابات
در حق یاری چنین ریا نتوان کرد

هم نفسی دردکش اگر به کف آری
دامن او یک نفس رها نتوان کرد

تا که نگردد فرید درد کش دیر
قصه دردی کشان ادا نتوان کرد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.