هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید. او از ناتوانی خود در وصف زیباییهای معشوق و عشق عمیق خود به او میگوید و بیان میکند که هیچ تلاشی برای توصیف این عشق و زیبایی کافی نیست. شاعر همچنین از رنجها و سختیهایی که در راه عشق متحمل شده است، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم موجود در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارند که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۰
بی لعل لبت وصف شکر مینتوان کرد
بی عکس رخت فهم قمر مینتوان کرد
چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را
وصف لب لعلت به شکر مینتوان کرد
مویی ز میان تو نشان مینتوان داد
صفری ز دهان تو خبر مینتوان کرد
برگ گلت آزرده شود از نظر تیز
زان در رخ تو تیز نظر مینتوان کرد
چون زلف تو زیر و زبری همه خلق است
بی زلف تو دل زیر و زبر مینتوان کرد
در واقعهٔ عشق رخت از همه نوعی
کردیم بسی حیله دگر مینتوان کرد
این کار به افسانه به سر مینتوان برد
وافسانهٔ عشق تو زبر مینتوان کرد
از تو کمری مینتوان بست به صد سال
چون با تو به هم دست و کمر مینتوان کرد
بی توشهٔ خون جگرم گر نخوری تو
در وادی عشق تو سفر مینتوان کرد
گفتی چو بسوزم جگرت آن تو باشم
این سوخته را سوختهتر مینتوان کرد
گفتی تو که مرغ منی آهنگ به من کن
آهنگ بدین بال و بدین پر نتوان کرد
کی در تو رسم گرد تو دریای پر آتش
چون قصد تو از بیم خطر مینتوان کرد
بی اشک چو خونم ز غم نقش خیالت
نقاشی این روی چو زر مینتوان کرد
ترک غم تو کرد مرا اشک چنین سرخ
در گردن هندوی بصر مینتوان کرد
چون هر چه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر مینتوان کرد
در پای غم از دست دل عاشق عطار
افتاده چنانم که گذر مینتوان کرد
بی عکس رخت فهم قمر مینتوان کرد
چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را
وصف لب لعلت به شکر مینتوان کرد
مویی ز میان تو نشان مینتوان داد
صفری ز دهان تو خبر مینتوان کرد
برگ گلت آزرده شود از نظر تیز
زان در رخ تو تیز نظر مینتوان کرد
چون زلف تو زیر و زبری همه خلق است
بی زلف تو دل زیر و زبر مینتوان کرد
در واقعهٔ عشق رخت از همه نوعی
کردیم بسی حیله دگر مینتوان کرد
این کار به افسانه به سر مینتوان برد
وافسانهٔ عشق تو زبر مینتوان کرد
از تو کمری مینتوان بست به صد سال
چون با تو به هم دست و کمر مینتوان کرد
بی توشهٔ خون جگرم گر نخوری تو
در وادی عشق تو سفر مینتوان کرد
گفتی چو بسوزم جگرت آن تو باشم
این سوخته را سوختهتر مینتوان کرد
گفتی تو که مرغ منی آهنگ به من کن
آهنگ بدین بال و بدین پر نتوان کرد
کی در تو رسم گرد تو دریای پر آتش
چون قصد تو از بیم خطر مینتوان کرد
بی اشک چو خونم ز غم نقش خیالت
نقاشی این روی چو زر مینتوان کرد
ترک غم تو کرد مرا اشک چنین سرخ
در گردن هندوی بصر مینتوان کرد
چون هر چه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر مینتوان کرد
در پای غم از دست دل عاشق عطار
افتاده چنانم که گذر مینتوان کرد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.