هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیرات عمیق آن بر روح و جان خود سخن می‌گوید. او از مستی و بی‌خودی ناشی از عشق، رهایی از عقل و پندارهای دنیوی، و اشتیاق به وصال معشوق الهی صحبت می‌کند. شاعر همچنین از درد و اندوه عشق و تأثیرات آن بر زندگی خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ای مانند مستی عشق و رهایی از عقل، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۱۶

چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد
دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد

شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت
ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد

بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را
که عقل پنبهٔ پندار خود ز گوش بر آورد

بیار درد که معشوق من گرفت مرا مست
میان درد و به بازار درد نوش بر آورد

فکند خرقه و زنار داد و مست و خرابم
به گرد شهر چو رندان می فروش بر آورد

مرا به خلق نمود و برفت دل ز پی او
چنان نمود که از راه دیده جوش بر آورد

به یک شراب که در حلق پیر قوم فرو ریخت
هزار نعره از آن پیر فوطه‌پوش بر آورد

ز آرزوی رخ او دلم چنانست که بیزار
هزار آه ز شوق رخ نکوش بر آورد

سخن چگونه نیوشم برو که خاطر عطار
مرا به عشق ز عقل سخن نیوش بر آورد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.