۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵ - قسمتی از قصیده در انتقاد قرارداد وثوق الدوله

داد که دستور دیو خوی ز بیداد
کشور جم را به باد بی هنری داد

داد قراری که بی قراری ملت
زآن به فلک می رسد ز ولوله و داد

کاش یکی بردی این پیام به دستور
کی ز قرار تو داد و عهد تو فریاد

چشم بدت دور وه چه خوب نمودی
خانه ی ما را خراب و خانه ات آباد

کاخ گزرسس که بود سخت چو آهن
باره ی بهمن بود که سخت چون پولاد

سر بسر آن را به زور پای فشاری
دست تو از بن گرفت و کند ز بنیاد

سخت شگفتم ز سست رأی تو کی دون
با غم ملت چه ای ز کرده ی خود شاد

شاد از آنی که داده آتش کینت
آبروی خاک پاک ما همه بر باد

حبس نمودی مرا که گفته ام آن دوست
در بروی دشمن وطن ز چه بگشاد

در عوض حبس گر بری سرم از تیغ
پای تو بوسم به مزد دست مریزاد

لیک بگویم که طوق بندگی غیر
گردن آزاد مردمی ننهد راد

وین ز اعادی به گوش حلقه بیفکند
وآن ز اجانب به دوش غاشیه بنهاد

در مائه بیستم که زنگی افریک
گشته ز زنجیر و بند بندگی آزاد

خواجه ما دست بسته پای شکسته
یک سره ما را به قتلگاه فرستاد

همتی ای ملت سلاله قارن
غیرتی ای مردم نبیره ی کشواد

تا نشود مرز داریوش چو بصره
تا نشود کاخ اردشیر چو بغداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴ - چکامه وطنی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶ - تهران - آذربایجان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.