۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما
نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما

به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی
نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما

هزار جان گرامی به راه او شد خاک
برش چو جلوه کند تحفه ی محقر ما

به بزم عیش چه حاجت به باده و ساغر؟
که هست خون جگر باده دیده ساغر ما

نیافت لذت زخم ترا ولی صد زخم
زداغ حسرت تیرت بود به پیکر ما

برت حکایت یوسف فسانه ایست گزاف
چنانکه قصه ی یعقوب نیز در بر ما

بهشت و دوزخ ما صبح وصل و شام فراق
خرام قامت آشوب روز محشر ما

هزار صیدد گر هم زننگ کرد آزاد
به دام او چو در افتاد صید لاغر ما

به غیر وصف نگارین خطش (سحاب) خطاست
که کلک ما بنگارد خطی به دفتر ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.