۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

روز و شب می نالم از بخت بد و چشم پر آب
زانکه او را نیست بیداری و این را نیست خواب

غیر یار دلستان من که جایش در دل است
کس ندیدم خانه ی خود را چنین خواهد خراب

نیستم آگه ز دل می دانم از خون کسی است
دست سیمینی نگارین چهره زردی خضاب

شاهد ما پرده بردارد زروی کار خلق
گرز روی دل فریب خویش بردارد نقاب

توبه از عشق جوانان در پیری نکرد
ما و ترک عاشقی آنگاه در عهد شباب!

گر نه جانی از چه در باز آمدن داری درنگ
ورنه عمری از چه در رفتن چنین داری شتاب؟

کرده یار آهنگ رفتن با رقیب آمد به بزم
در دلم از چیست تا در عین وصل این اضطراب؟

داشت با چشم (سحابش) چشم گریان نسبتی
گر بجای قطره خون میریخت از چشم سحاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.