۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

روز آن را که سیه گشت ز چشم سیهت
روشنی نیست جز از پرتو روی چو مهت

ز یکی جان بستاند به یکی جان بخشد
جان من این چه اثرهاست که دارد نگهت؟

عجبی نیست اگر صید حرم را ز حرم
به سوی دامگه آرد هوس دامگهت

ز تو داد دل ما را بستاند روزی
آنکه کرده است به ملک دل ما پادشهت

کوش تا شهر دل آباد کنی ای شه حسن
پیشتر ز آنکه نهد رو به هزیمت سپهت

نه به رحم است که بر باد ندادی خاکم
ز آن ندادی که مبادا بنشیند به رهت

گشت مرحوم ز سنگ ستمت چون زنخست
ریخت بال و پرم از حسرت طرف کلهت

دور از او زیستی و هر چه به پاداش (سحاب)
هجر او با تو کند نیست فزون از گنهت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.