۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

ز جور یار و گردون دل غمین است
که نه آن مهربان با من نه این است

به هر دستی ز بیدادت گریبان
به هر چشمی ز جورت آستین است

ز مستی آنچه معلومم شد این بود
که گر عیشی به عالم هست این است

ز زخم دل توان دانست کان را
بت ابرو کمانی در کمین است

لبش را از جواب تلخ افسوس
که زهر قاتل اندر انگبین است

حریق شعله ی آه من افلاک
غریق موجه ی اشکم زمین است

زلعل یار گوهر باری آموخت
(سحاب) از خرمن او خوشه چین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.