۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹

چسان سراغ تو گیرم ز خلق من که برایت
شدم هلاک وز غیرت نخواستم ز خدایت

به من ز ترک جفایت کنون که بر سر رحمی
همان رسد که در آغاز عاشقی ز جفایت

مرا چه سود که کاهد جدا ز لعل توام جان
که جان به جسم فزاید زلعل روح فزایت

زوال حسن تو خواهیم یا وفای تو اما
تو آن کسی که نه نفرین اثر کند نه دعایت

خوش آنکه همچو لب سرخ و گیسوان سیاهت
مئی کشیده ز دستت سری نهاده بپایت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.