۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷

ز روی پردگی ما چو پرده بر گیرند
به روی پرده نکویان پرده در گیرند

چنانم از ستمت کز پی تسلی خویش
بلا کشان تو از حال من خبر گیرند

به آب عفو بشو جرم عالمی ورنه
شراره ی که تر و خشک جمله در گیرند

گر این بود ره عشق تو سالکان طریق
سراغ منزل از این راه پر خطر گیرند

گرفتم اینکه توان بست دل بغیر تویی
کدام دل که توانند از تو بر گیرند

هنوز تازه بود داستان عشق (سحاب)
هزار بار گر این قصه مختصر گیرند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.