۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

یکی است بیتو گرم زهر در گلو ریزند
و گر شراب به جام من از سبو ریزند

چه باده ها که بشوق تو از سبو به قدح
کنند و از قدحش باز در سبو ریزند

بهای می چو نباشد به کوی باده فروش
سزد که از پی این آب آبرو ریزند

کراست جرأت پرسش به محشر از خونی
که تیر غمزه ی ترکان تندخو ریزند

نماند در گل او رنگ و بو که رنگی نیست
در آن سرشک که از یاد روی او ریزند

خبر دهید بدلها (سحاب) آن خونها
که از جفای وی از دیده ها فرو ریزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.