هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و سرگشتگی در راه معشوق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری و بی‌خودی خود در عشق می‌گوید و بیان می‌کند که عشق به معشوق او را بی‌سر و سامان کرده است. او از حیرت و بی‌خبری خود در این راه می‌گوید و تأکید می‌کند که در راه عشق، نام و نشان بی‌معناست. شاعر همچنین از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل خود سخن می‌گوید و اظهار می‌دارد که دشواری‌های عشق برایش آسان شده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۶

هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد

بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد

هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بی‌خود و بی‌خرد و بی‌خبر و حیران شد

سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد

در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد

تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد

حسنت امروز همی بینم و صد چندان است
لاجرم در دل من عشق تو صد چندان شد

شادم ای دوست که در عشق تو دشواری‌ها
بر من امروز به اقبال غمت آسان شد

بر سر نفس نهم پای که در حالت رقص
مرد راه از سر این عربده دست‌افشان شد

رو که در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد

همچو عطار درین درد بساز ار مردی
کان نبد مرد که او در طلب درمان شد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.