هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس سردرگمی، فراموشی زیبایی‌های زندگی، و گرفتاری در دام عشق یا هجران می‌گوید. او از تأثیر نگاه زاهد و پیر مغان بر زندگی خود سخن می‌گوید و ابراز می‌کند که حتی با تبدیل شدن به خاک، باز هم به سوی معشوق کشیده می‌شود. شاعر از دوگانگی احساسات خود در هجران و وصال می‌نالد و از غم دنیا و تأثیر آن بر روح خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دوگانگی احساسات و نگاه انتقادی به دنیا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۲۳۳

این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!
کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم

به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر
که چنین از نظر پیر مغان افتادم

چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک
لیک جائی که به کوی تو نیارد بادم

سر به پیچم اگر از صحبت رندان یارب
مبتلا ساز به هم صحبتی زهادم

چون پی هجر وصالست و پی وصل فراق
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

صید من قابل فتراک نه اما چه شود
کز یکی زخم رسد بهره ای از صیادم؟

باده بنیاد غم گیتی ام از دل بکند
ورنه یک دم غم گیتی بکند بنیادم

مانع شاعریم غصه ی دهر است (سحاب)
ورنه در دهر کسی نیست به استعدادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.