هوش مصنوعی: این متن به بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی دربارهٔ حقیقت وجود، دین و کفر، و جستجوی معنوی می‌پردازد. شاعر از دریای بی‌پایان به عنوان نمادی از حقیقت یاد می‌کند که فراتر از کفر و دین است. او تأکید می‌کند که شناخت حقیقت نیازمند ریاضت و خودشناسی است و تنها کسانی که راه‌بین باشند می‌توانند به کمال دل دست یابند. همچنین، شاعر به اهمیت تقوا و قدم نهادن در مسیر معنویت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیازمند بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر و دین و حقیقت وجود ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۶۴

چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد

لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین‌داری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد

اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
تو را آن باشد و این هم، ولی نه آن نه این باشد

یقین می‌دان که هم هر دو بود هم هیچیک نبود
یقین نبود گمان باشد گمان نبود یقین باشد

درین دریا که من هستم نه من هستم نه دریا هم
نداند هیچکس این سر مگر آن کو چنین باشد

اگر خواهی کزین دریا وزین گوهر نشان یابی
نشانی نبودت هرگز چو نفست همنشین باشد

اگر صد سال روز و شب ریاضت می‌کشی دایم
مباش ایمن یقین می‌دان که نفست در کمین باشد

چو تو نفسی ز سر تا پای کی دانی کمال دل
کمال دل کسی داند که مردی راه‌بین باشد

تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می خور
که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد

نداند کرد صاحب‌نفس کار هیچ صاحبدل
وگر گوید توانم کرد ابلیس لعین باشد

اگر خواهی که بشناسی که کاری راستین هستت
قدم در شرع محکم کن که کارت راستین باشد

اگر از نقطهٔ تقوی بگردد یک دمت دیده
سزای دیدهٔ گردیده میل آتشین باشد

تو ای عطار محکم کن قدم در جادهٔ معنی
که اندر خاتم معنی لقای حق نگین باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.