۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۶

در خیال تو به افتاده است دل از باده ام
زین سبب از چشمت ای پیر مغان افتاده ام

خانه ی دل شد زهر نقش و نگاری بی نیاز
با وجود نقش مهر آن نگار ساده ام

تا میان بندگی بستم به کوی می فروش
یافت آزادی زهر قیدی دل آزاده ام

یک طرف رشک رقیبان یکطرف درد فراق
بهر مردن هر چه گردون خواست کرد آماده ام

تنگ شد بر دل فضای سینه بی او گر چه من
در به روی او بسی از دست خود بگشاده ام

سر هوای مقصدی دارد که هرگز کس ندید
گرچه پا در وادی عشقت همان ننهاده ام

تا به کیش عشق رو آورده ام شادم که نیست
فکر زنار و صلیب و سجه و سجاده ام

در بهای بوسه خواهد یار آنکه از (سحاب)
نقد جانی را که در آغاز عشقش داده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.