۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۵

یاری از یار من و چرخ ستمکار مخواه
یاری از چرخ اگر خواستی از یار مخواه

دل ز چشم تو اگر چشم عنایت دارد
گو پرستاری بیمار ز بیمار مخواه

زین طبیبان که توانند علاجی بکنند
چاره ی درد دل خویش به ناچار مخواه

هر که را زیب دکان جنس وفا و هنر است
به جوی گو برسان نرخ و خریدار مخواه

خواهی از سنگ جفایش اگر ایمن باشی
هرگز آسایش از آن سایه ی دیوار مخواه

یاری ای که رقیبش نباشد مطلب
در گلستان جهان یک گل بیخار مخواه

هر که در غمکده ی دهر گرفتار غمی است
گو بده جان چو (سحاب) از غم و غمخوار مخواه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.