۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۷

ز آن روی جان بخش ز آن قد دلخواه
جان و دل من درناله و آه

نام گناهی ای شه نبردی
تا از چه جرمم راندی ز درگاه؟!

تا خواجه می چید اسباب خانه
بیرون زدندش از خانه خر گاه

از کشتن غیر بگذر چه فخر است
شیر ژیان را از صید روباه

چندی سرودیم افسانه ی عشق
مردیم و آخر شد قصه کوتاه

ره راه دیر است باید رسیدن
ز این ره به مقصود ای شیخ گمراه

آخر (سحابا) یا رب که گوید
حال گدایان در حضرت شاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.