۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰

که گوید از من آزرده دل با بی وفا یاری؟
که نه کس جز فنون بی وفائی کرد ارشادش

که ای بی مهر اکنون خسته جانی را که میخواهی
مدام از هجر خود آزرده نه از وصل خود شادش

ز آزارت به گردون می رسد پیوسته افغانش
ز بیدادت به کیوان می رسد هموار فریادش

هم از آلام هجران جام عشرت گشته پر خونش
هم از اسقام حرمان خاک هستی رفته بر بادش

چو گفت این چند بیت آنکه می خواند از زبان من
به او این شعر عاشق را که رحمت بر روان بادش

«نمیگویم فراموشش مکن، گاهی بیاد آور
اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.