هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم عشق و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او از معشوق می‌خواهد که به فریاد دل خسته‌اش برسد و با نوازش و لطف، او را از این دریای غم نجات دهد. شاعر همچنین از جفاهای معشوق گله می‌کند و از خدا می‌خواهد که بلا را از دل مردم دور کند. در نهایت، شاعر معشوق را سلطان جهانی می‌خواند و از او می‌خواهد که گاهی به گداگونه‌اش نظر کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، احساسات شدید و بیان درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۹

مستغرق بحر غم عشقیم نگارا
خود حال نپرسی که چه شد غرقه ی ما را

ای دوست به فریاد دل خسته ی ما رس
بفرست نوایی من بی برگ و نوا را

ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن
تا چند تحمّل بتوان کرد جفا را

گویی تو که از دفتر ایام بشستند
در عهد تو ای جان و جهان نام وفا را

گر ز آنکه تو را میل من خسته نباشد
از لطف نظر کن به من خسته خدا را

بالای تو بالا نتوان گفت بلاییست
یارب تو بگردان ز دل خلق بلا را

سلطان جهانی و جهانست به کامت
بنواز زمانی ز سر لطف گدا را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.