۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

مرا ز دیده و دل دور کرد یار چرا
ز دست داد مرا زود آن نگار چرا

به اختیار نبودم جدایی از بر دوست
ز ما کناره گزید او به اختیار چرا

مرا ز چشم عنایت فکنده یکباره
نگار مهوش من همچو روزگار چرا

درون کنج دلم سرّ او نهانی بود
میان خلق جهان کرد آشکار چرا

غمش که بر دل من همچو کوه الوندست
نداشت غم ز من خسته روزگار چرا

نظر به حال جهانی نکرده کُشتی باز
مرا به شیوه ی آن چشم پر خمار چرا

به رنگ و بوی تو عالم گرفته آشوبی
نصیب ما ز گلستان شدست خار چرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.