هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و فراق مینالد و از معشوق شکایت میکند که او را فریب داده و به آسانی در دامش انداخته است. شاعر از بیقدری خود در نزد معشوق و پریشانیاش میگوید و از معشوق میخواهد که به او رحم کند و درمان دردش باشد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهای است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۷
بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر
این چنین نادان نیم آخر تو می دانی مرا
شاهباز وصل ما در دست تو قدری نداشت
کز هوا در دامت آوردی به آسانی مرا
ز آتش دل همچو خاکم چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا
من هم اوّل روز دانستم که در سودای تو
حاصلی دیگر نباشد چز پریشانی مرا
خاک ره گشتم که آویزم مگر در دامنت
تا به کی جانا چو گرد از دامن افشانی مرا
دردم از حد رفت بنشین یک دم ای جان و جهان
کاندر این دردم تو درمانی تو درمانی مرا
چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر
این چنین نادان نیم آخر تو می دانی مرا
شاهباز وصل ما در دست تو قدری نداشت
کز هوا در دامت آوردی به آسانی مرا
ز آتش دل همچو خاکم چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا
من هم اوّل روز دانستم که در سودای تو
حاصلی دیگر نباشد چز پریشانی مرا
خاک ره گشتم که آویزم مگر در دامنت
تا به کی جانا چو گرد از دامن افشانی مرا
دردم از حد رفت بنشین یک دم ای جان و جهان
کاندر این دردم تو درمانی تو درمانی مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.