۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
رحمی نکرد بر دل مسکین زار ما

از من بگو به یار ستمگر که بیش از این
در آب و آتشیم، مده انتظار ما

کاشانه ی دلم ز جمال تو روشن است
شمع میان جمع تویی در دیار ما

ماییم سر نهاده به پای غمت مدام
شادان نشسته سرو قدت در کنار ما

خوش بود با وصال توام روزگار دل
بربود روزگار تو را از کنار ما

مخمور باده ی لب لعلم چه کم شود
گر بشکنی ز نرگس مستت خمار ما

من خاک راه عشق تو گشتم ز جان و دل
بر خاطر تو گر ننشیند غبار ما

ما شیرگیر باده به یاد لبش شدیم
با چشم آهوانه بگشت او شکار ما

قلبیم راستی به غم عشق در جهان
مشکن ز روی لطف خدا را عیار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.