۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

گر آیی تنگ یک شب در بر ما
فدای پای جانان این سر ما

چه دولت باشد آن یارب که ناگاه
درآیی همچو سروی از در ما

ندارم دستگاه صبر بشتاب
ز روی لطف اگر آیی بر ما

تویی سرو گل اندام پری روی
بیا بنشین زمانی در بر ما

چه خوش باشد شب مهتاب در باغ
که خرمنها بود گل بر سر ما

بر ما آی ای سرو سخن گوی
بگفتا کس نمی چیند بر ما

مکن زین بیش بر من جور و خواری
که نپسندد جهانبان داور ما

نماند رنج باد و برف و باران
برآید آفتاب خاور ما

خدا خشنود بادا از وفایت
که بشکستی بتان آزر ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.