۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

درون دیده نشستی و دل شدت ماوا
نظر چرا نکنی دلبرا ز مهر به ما

تو جانی و تن رنجور من چنین مهجور
ز روی لطف نگارا مشو ز تن تو جدا

نظر به جانب درماندگان هجران کن
که نیست غیر وصال توشان ز هیچ دوا

پری رخا به چه از چشم ما شدی پنهان
به رغم دشمنم ای دوست روبه من بنما

وفا اگرچه نبودست در جهان هرگز
ولی ز اهل جهان هم برفت مهر و وفا

به جز وفا که نمودم بگو گناهم چیست
چرا دلم بشکستی ستمگرا به جفا

اگرچه ترک خطایی خطا کند بسیار
خدای را که بگردان عنان ز راه خطا

منم فقیر و حقیر و تو پادشاه جهان
ز دست من چه برآید بگو به غیر دعا

مرا چو بار نباشد به حضرتت چه کنم
پیام من که رساند مگر نسیم صبا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.