هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد فراق و آرزوی وصال معشوق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری و خستگی دلش در غم هجران می‌نالد و از معشوق می‌خواهد با وصال خود درمانگر دردهایش باشد. در پایان نیز به لطف‌های معشوق اشاره می‌کند و از بیان همه‌ی آن‌ها عاجز است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۴

جز شب وصل تو جانا که کند چاره ی ما
خود نگویی چه کند خسته ی بیچاره ی ما

مدّتی تا دل سرگشته به عالم گشتست
تا چه شد حال دل خسته ی آواره ی ما

این چنین خسته روان کز غم هجر تو منم
هم مگر شربت وصل تو کند چاره ی ما

گفتم ای دوست به وصلم ننوازی گفتا
چه کنم نرم نگشتست دل خاره ی ما

دل به من گفت برو زلف سمن ساش بگیر
گفتم ای دل چه کنم نیست بدان یاره ی ما

از غمم جان به لب آمد ز جهان سیر شدم
که ندارد بجز از غم دل غمخواره ی ما

شکر الطاف تو ای دوست نمی یارم گفت
چه نکردست بگو لطف تو درباره ی ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.